روستای بزم و آقای عباس برزگری

ساخت وبلاگ
میخوام در مورد روستای بزم و خانه ی عباس برزگری و آنچه که دیدم براتون بگم، امیدوارم یه روزی بروید و خودتون ببینید .


ساعت4 عصر به روستای بزم رسیدیم، خانه ی او دقیقا روبروی امامزاده قرار دارد. دختر نوجوان آقای برزگر به نام زهرا با لباس محلی به استقبالمان آمد، که این حرکت نیز مورد استقبال توریست های من که به سفارش یکی از دوستانشان که قبلا در این خانه چند شبی اقامت داشته، قرار گرفت و
پس از 2 ساعت استراحت برای گروه تور باغ گردی اجرا شد، دختر های آقای برزگر هنر بیان و ارائه ی داشته های شان را دارند، و به نظرم تماشای باغ به تنهایی 10 دقیقه بیشتر طول نمی کشد، اما دختر آقای برزگر چنان به ارائه ی جزییات و بیان تاریخچه ی باغ و اهداف و آرزوهای صاحب باغ برای توریست می گوید که یک ساعت ونیم زمان می گذرد که توریست احساس خوبی نسبت به باغ و مالکش و افرادی که در آنجا هستند پیدا می کند.
ساعت 8 شب شام سرو شد، که به گفته ی آقای برزگر
غذاها و میوه جات همه ارگانیک هست، حتی برنج را هم از شالیزار های اقوامش در اطراف فارس تهیه می کند..
ماست و دوغ برای شام سرو شد، با عدس پلو و کشمش که مغز گردو و گوشت هم بهش زده بودند ، به عبارتی گردو پلو. ته دیگ نون لواش هم کنارش گذاشته بودند. ترشی بادمجان هم بود.

هوا بسیار خنک بود و نسیم ملایمی وزیدن گرفته بود.
28 هکتار وسعت باغ آقای برزگر است.
همه چیز نسبتا ساده و بی آلایش است، حتی رفتار آقای برزگر و اعضای خانواده اش، امشب
ما تنها میهمانان این خانواده هستیم.
صدای واق واق سگ ها ، و آواز غازها که هر پنج دقیقه یه بار به گوش می رسد.
سه شنبه شب است و بلند گوی امامزاده هم که دقیقا روبروی خانه آقای برزگر قرار دارد با صدای بسیار بلند دعای توسل پخش می کند دقیقا در گوش شماست.پاسی از شب گذشته است، با صدای تق و توق کاسه بشقاب که از پشت پنجره ی اتاق به گوش می رسد از خواب بیدار می شوم، 10 دقیقه ای می گذرد، نه ، تمامی ندارد، انگار تا صبح باید با این صدا به سر کنم، چاره ای نیست، بلند می شوم و پنجره ی اتاق را می بندم ،شاید از این سر و صدا کاسته شود. گویا ظرفشویی خانه در زیر پنجره ی اتاق من واقع شده است.

صبح روز بعد، صبحانه را که شامل شیر تازه دوشیده ی تنها گاو مزرعه ، مربای توت سیاه و آلبالو و عسل و کره و پنیر است، همراه با سبد میوه شامل، انگور و سیبی که از باغ خودشان است میل کردیم. پس از صبحانه

از مزرعه بازدید کردیم ، در گوشه کنار
به صورت پراکنده تعدادی اتاق ساخته شده که بعضی، سرویس داخل اتاقه و بعضی هم بیرون اتاق
بعضی اتاق ها همین اول صبح آفتاب گرفته و مثل سونا داغ شده. یعنی با طلوع آفتاب امکان حضور در اتاق نیست. تار عنکبوت ها در گوشه و کنار بعضی اتاق ها بدجور به چشم می خوره.
چیزی که من می بینم ،سبک کار در اینجا مثل سایر کارهایمان است.
اینجا در آغاز با هدف گردشگری ساخته نشده ، با گذر زمان و رشد تقاضا فضا و اتاق به باغ اضافه شده، در کنارش تبلیغات به رشد فعالیت مجموعه کمک کرده است و این را در موزه ی کوچک آنها در بین عکس های مختلفی که با مقامات و افراد سر شناس و حضور در برنامه های تلوزیونی گرفته شده می توان دید
اما نمی دانم چرا این مجموعه دارای پلان و برنامه ی مشخص و بلند مدت به نظر نمی آید، چرا مثلا اتاق ها اصولی تر ساخته نشده که ایزوله باشد تا گرم و سرد کردن آن ساده تر باشد، شاید، انتظار و توقع من از یک خانه ی روستایی بیش از اندازه است.
آن هایی که پروپاگان درآمد چند ملیون دلاری مطابق با فروش نفت را برای این مجموعه را در ذهن خود پرورانده اند آیا از نزدیک این مجموعه و قابلیت ها و توانایی هایش را دیده اند؟
آیا خودشان هم به این موضوع باور دارند؟
می دانند که قنات روستا خشکیده است و روستا با بحران کم آبی دست و پنجه نرم میکند و آب باغ هم از چاه تامین می شود؟
یا همچنان به تبلیغات غیر واقعیشان ادامه خواهند داد؟ بحران کم آبی به حدی جدی است که از کنار جاده به آبادی ها و روستاها که نگاه می کنی ، ردیفی از درختان گردو بادام خشک شده را می بینی،
درآمد میلیارد دلاری؟ اشتغال برای 9 هزار نفر از ساکنان روستای بزم؟ خود برزگر می گوید این روستا 500 نفر جمعیت دارد. 15 هزار سیاه چادر عشایر؟ طبق گفته ی آقای برزگر 14 هزار نفر عشایر در این اطراف وجود دارد نه 14 هزار سیاه چادر. رزرو سیاه چادرها تا پایان سال 95؟
من و دو توریست همراه با من تنها مسافران این مجموعه هستیم
چگونه این مجموعه با 33 تختخواب و قابلیت های محدود می خواهد در آمدی برابر با فروش نفت ایران داشته باشد؟
بهتر است واقع بین باشیم تا ایده آل بین، واقعیت 33 تختخواب است و روستایی که ظرفیتی محدود دارد.
آن ها که به جای مشاوره ی صحیح دادن و بیان واقعیت های گردشگری ، از آقای برزگر غول گردشگری ساخته اند و سطح توقعات و انتظارات را به آسمان ایده آل هایشان سایید ه اند ، اجحاف بزرگی در حق وی می کنند.
واقعیت، زندگی ساده و دوست داشتنی و آرام داخل روست و به کار گرفتن تمام پتانسیل های روستا و درگیر کردن افراد بومی است ، که آقای برزگر این کاررا انجام داده و در نوع خود بسیار خلاقانه و قابل تحسین است، همین که باغ و خانه زندگی اش را نفروخته و پولش را در بانک نگذاشته تا سودش را بی درد سر بگیرد هنر است و نفس این کار میلیارد ها دلار می ارزد. باغ هایی بزرگتر و سرسبز تر از این باغ در یزد و سایر شهر ها وجود دارد، اما این باغ به خاطر عشق و علاقه ی برزگر و خانواده اش و زندگی روستایی ای که در آن جریان دارد تک شده است، منحصر به فرد شده است، برند شده است .
کمتر خانواده ای را می توان یافت که از صبح تا شب برای سرویس دادن به توریست آن هم داخل خانه و زندگی شان بدوند.
عصر روز دوم، ساعت پنج برای تماشای عشایر به ارتفاع 3 هزار متری می رویم. جایی در فاصله ی 34 کیلومتری خانه ی برزگر. جایی که به قول توریست ها جنبه ی نمایشی دارد، چرا که در کنار چادرها اتاق و ساختمان ساخته اند و از زندگی عشایری تنها چادر سیاهش باقی مانده است.

در جایی دیگر در جمع خانواده ای دیگر ، که البته از خانواده ، تنها دو دختر نوجوان خانواده را می بینیم،این دو نوجوان برای توریست ها ترانه ی عشایری می خوانند، صدای بسیار خوبی دارند . ترانه شان غم انگیز است و از آن ترانه هاست که" من غریبم و دورم و از وطن بی خبر"
توریست های من از این بخش رضایت نداشتند، چرا که تجربه ی عشایر را در نزدیکی قلعه بابک نیز داشتند، تجربه ای به مراتب واقعی تر و لذت بخش تر.
و از طرفی هم نظرشان این بود که کار جالبی نیست که هر روز یکی بلند شود سرزده برود توی خانه زندگی این ها و شاهد دشواری های زندگی آنها باشد و البته بیشتر به این دلیل که این حضور ، چه دستاوردی برای خانواده ی عشایر خواهد داشت؟ خرید و تبادلی صورت نمی گیرد که منافعی برای دو طرف داشته باشد.
آقای برزگر می گوید روزانه هزار نفر از مزرعه ی وی بازدید می کنند ! که آمار قابل توجهی است! و باور آن بسیار دشوار.
ما 2 شب در اینجا اقامت داشتیم. خیلی تجربه ی خوبی بود، خیلی هم مشتاق بودم تا خودم ببینم و در مورد این مزرعه و قابلیت هایش بدانم.
شاید عباس برزگر نقطه ی آغازین حلقه ی گم شده ی توریست روستایی یا اگری توریزم در ایران باشد.
یک نکته را شیر فهم شدم و اینکه، چه ساده آدم ها را مثل بادکنک بادشان می کنیم و بزرگشان می کنیم.
به هر حال عباس برزگری چه میلیاردها دلار در آمد داشته باشد یا نه، به زندگی روزمره ی خودش مشغول است، توریست ها کم و بیش می آیند و می روند،
من باغ و خانه ی او را با شرح واقعیت های اقامت در آن باغ ، به توریستم توصیه می کنم، نه آن تصویری که بعضی ها، ندیده در ذهنشان ساخته اند.

 

خاطرات یک همیشه در سفر...
ما را در سایت خاطرات یک همیشه در سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : evertravellero بازدید : 430 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 14:05